تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت بیست و پنجم
زمان ارسال : ۳۹۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
حرفی نزدم و این بار متین در حالی که به پشتی تخت تکیه داده بود و یک دستش را روی آن گذاشته بود، با قیافهای حق به جانب گفت:
- خب الان میخوای چه کار کنی؟ این کاری که به بابات گفتی میخوای راه بندازی... اصلاً چیزی تو فکرت هست؟
نبود! هیچ ایدهای در ذهنم نبود و همانطور یک چیزیرمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
اسرا
00این بیچاره هرچه میگه نراینامیگن بدوش بیچاره عالیه مریم خانم